2002-11-25
Here's a nice quote from the guy at Microsoft: Why doesn't the Persian community get the money together and get a font made?
2002-11-23
One thing though:
I have known Roozbeh for a number of years via the Unicode list. He is an intelligent, enthusiastic young man who has served his country and culture quite diligently, and who has taken an interest in supporting other Arabic-script languages. His access to Afghan and Dari experts within Iran, his ability to travel to Afghanistan if necessary, his experience with ICU, and his expertise with Unicode make him an essential partner in the project which I have proposed and which the UNDP has approved. In any case, I am certain Roozbeh has no interest in "representing Afghanistan". He represents Iran at the WG2 meeting, as I represent Ireland.
I meant every word.
خلاصه کلی آخر شبی حال کردم. گویا همهشم آفتابهدزدی نبوده.
به نظر خودم، آن قسمت از خاطراتم که به درسدن (Dresden) مربوط میشود، بیفایدهی بیفایده است، اما در عین حال هیچوقت وسوسهی نوشتن دست از سرم بر نداشته است. وسوسهی نوشتن دربارهی درسدن همیشه این شعر بند تنبانی معروف را به یاد من میاندازد:
جوانی بود از اهل ستانبول،
که با اسباب خود میگفت آن خل،
تمام ثروتم از کف ربودی،
تنم را این چنین داغان نمودی،
ولی جیشت نمیآید دگر تو.
این ترانه هم مدام به ذهنم میرسد:
اسم من هست همی یان یانسن،
میکنم کار کنون در ویسکانسن،
کار من باشد در چوببری،
هرکه در شهر مرا میبیند، می پرسد:
اسم تو چیست پسر؟
و منم میگویم:
اسم من هست همی یان یانسن،
میکنم کار کنون در ویسکانسن...
اگر دلتان خواست میتوانید این شعر را الیالابد تکرار کنید.
Date: Fri, 22 Nov 2002 16:00:57 -0500
From: Richard Stallman
To: roozbeh@sharif.edu, behdad@behdad.org
Cc: new-gnu@gnu.org
I hereby dub FreeBidi [sic] a GNU package.
Please don't forget to mention prominently in the README file and
other suitable documentation places that it is a GNU program.
2002-11-21
2002-11-20
2002-11-19
توکیو اجباری شد. میشه احتمالا هشت تا سیزده دسامبر. برگشتش هنوز تو Waiting Listه. نشد میشه یازده دسامبر.
If you care enough
For the living
Make a little space
Make a better place...
2002-11-18
2002-11-16
خیلی قسمتاشو قبول دارم، ولی بنا به دلایل واضح (یا شخصی؟) با بعضی جاهایی که به ایران یا شخص عرفات مربوط میشه مشکل دارم. خلاصه دوست داشتم در یکیدو مورد کوچیک فقط یهذره ملایمتر بود که بشه امضاش کرد. این قسمتش عالیه:
WE REJECT the idiotarianism of the Left — the moral blindness that refuses to recognize that free markets, individual liberty, and experimental science have made the West a fundamentally better place than any culture in which jihad, 'honor killings', and female genital mutilation are daily practices approved by a stultifying religion.
WE REJECT the idiotarianism of the Right — whether it manifests as head-in-the-sand isolationism or as a a Christian-chauvinist political agenda that echoes the religious absolutism of our enemies.
2002-11-10
من اون لهجهی کذایی رو به لهجههای دیگهی اینگیلیسی ترجیع میدم. واقعا برام غیرقابلتحمله لهجهی بریتانیایی. نمیفهمم چی میگن. فکر نمیکنم این خودباختگی باشه. لحن گفتنشام، به نظرم یه لحن صادقانهس.
جالبه فحشم بدن. جالبه. دوس دارم بدونم راجع بهم چی فکر میکنن. ولی هر کاری کنم همون تکنوکراتی هستم که خیلیا فکر میکنن. شریفیام، از اون بدتر بچهعلامهحلیام. نه روشنفکرم، نه از وقتی که فهمیدم روشنفکرا واقعا چهجورین، دوس دارم باشم. روش زندگیمم دوس دارم. روشنفکرای زیادی هستن که از دور دوسشون دارم، ولی احتمالا همهشون از نزدیک برام آزاردهندهن. محسن و امید که بودن. hackerارو ترجیح میدم.
شاید من وبلاگو با دفتر خاطرات اشتباه گرفتهم. جای خشنیه. مسلما سخته آدم اینجا خودش باشه و لگدش نکنن. سعیمو میکنم ببینم میتونم، یا باید جمعش کنم.
2002-11-01
کاری که باید بکنم، راه انداختن کار ویزا ایناشونه. کاش چیزی از تو sent-mailام پاک نکرده باشم...
بهنظرم هیچ چیزی که من بتونم تو یه email بنویسم نمیتونه لایق این قضیه باشه. نکنین این کارا رو.
حالم بده. کاش اعصابم آروم بود. نمیتونم بنویسم. شاید چیزی ندارم بنویسم. این چطوره: لعنت به من وقتی که فکر میکنم میتونم با آدمی که منو «دون» خودش میدونه کار کنم. لعنت به من وقتی همچی کسیو رفیق حساب میکنم.