<$BlogRSDUrl$>

2004-01-30

ویکی‌پدیای فارسی تقریباً راه افتاد.

2004-01-16

دوبی، لاونجِ بیزنس کلس: خوش می‌گذره. اینترنت مجانی دارن. جوری هم هست که تونستم مثل بچه‌های خوب کی‌برد فارسی نصب کنم. شهر جای عجیبیه. هم کیچ داره، هم چیز باکلاس. نکات جالبش اینه که اولاً تو سر سگ بزنی ایرانیه (تقریباً نود درصد کسایی که حدس می‌زدم «ممکنه» ایرانی باشن ایرانی بودن، که اصلاً کم نبودن، مثلاً یهو بغل‌دستیام تو سینما). دوماً این که ملت کلاً خیلی راحت می‌فهمن من ایرانیم (دو سه نفر وقتی ازشون به اینگیلیسی سؤال پرسیدم فارسی جواب دادن، جالبتر اینکه یه پاکستانیه که ازش بستنی خریدم ازم فارسی پرسید «قیفی می‌خوای؟»). سوم این که همون پاکستانیه ازم پرسید چرا ایرانیا انقدر خوشگلن! می‌گفت مرداشونم نسبتاً خیلی خوشگل‌تر از بقیه‌ی مللن. البته لابد برای اینکه فکر نکنم رفته تو کارم، گفت «ماشاءالله». (جواب قانع‌کننده‌ای براش پیدا نکردم، ولی بعد که فکر کردم گفتم شاید از اینه که ملت ما خیلی با ترکیب نژادی راحت بوده و هستن. قزوینیا میرن زن رشتی می‌گیرن، یزدیا زن مشهدی).

خلاصه مث اینکه وقتی حسین درخشان می‌گه دوبی پایتخت تفریحی ایرانه راس می‌گه. اصلاً دوست ندارم انقدر راست بگه، بالاخص وقتی بعضی حرفاش راجع به سیاست ایران جفنگ محضه (حسین جان شرمنده، ولی به خدا دوروغ نمی‌گم).

یه ساعت و نیم دیگه می‌پرم برای لاهور. دعا کنین گمرک پاکستان بهم گیر نده بابت ...

2004-01-13

تا لحظه‌ی تموم شدن فونت‌ها و کی‌برد و کارهای پاکستان، نوشتن وب‌لاگ ممنوع اعلام می‌گردد. یعنی زودترین موقع میشه جمعه. از این جمعه تا جمعه‌ی بعد لاهور پاکستانم. سعی می‌کنم از اونجا بنویسم.

2004-01-12

آرین عامری تو چند تا email از دست من و بهداد دادش دراومده. به این وب‌لاگ هم اشاره کرده که توش چقدر مسخره‌شون کردم. اما چرا من مسخره‌شون می‌کنم به جای این که کمکشون کنم مشکلشون رو تو یه «نرم‌افزار آزاد» که کلی برام مهمه حل کنم؟ چون تصمیم عاقلانه نمی‌گیرن. چون هوای کسایی رو که دارن بهشون کمک می‌کنن ندارند. چون درست فکر نمی‌کنن ببینن کی‌و لازم دارن.

مشخصاٌ آرش زینی اگه اون روزی که من بدبخت نشستم خونه و از تأثیر حرف خودش شروع کردم به ترجمه‌ی سنگین KDE به فارسی، نترسیده بود که من خدای نکرده می‌خوام موقعیتشو ازش بگیرم، الان من مطمئنم جبهه‌ی لینوکس‌بازای ایران یه جبهه بود (البته به نفع شرکتشون هم می‌شد). مشخصاً آرین عامری اگر یه جو فکر می‌کرد که بهداد بنده‌خدا نظرش مستقل از نظر منه و مثل جرج بوش فکر نمی‌کرد که همه یا دوستند یا دشمن و دوست دشمن ما هم دشمن ماست، داد بهداد رو در نمی‌آورد که بهداد اعلام برائت کنه که اصلاً اسمشو هم نمی‌خواد بشنوه.

نکته‌ی بعدی اینه که از نظر من لااقل همه‌ی این‌ها قابل جبرانه. این آدم‌ها می‌تونن دوباره اون وضعو احیا کنن، با یه سری کار: احترام گذاشتن به هکرها، معذرت‌خواهی از بی‌ادبی‌ها و دروغاشون، و عدم تکرار اشتباهاتشون. (مثلاً اینا خجالت نمی‌کشند بِر و بِر همه جا می‌گن دانشگاه‌ها هیچ کمکی بهشون نکرده‌ن؟ شریف مدت زیادی mailing listهاشون رو host می‌کرده، و حقوق امثال مایی رو که براشون باگ‌های KDE رو می‌گرفتن می‌داده. اگر کارهای بهداد نبود، «پ» و «چ» و این چیزها رو نه می‌شد تو KDE وارد کرد، نه به حرف بعدی و قبلی‌شون می‌چسبیدن. اون پرچم ایران و اطلاعات محلی فارسی رو هم من در آوردم.)

البته بحث کنار گذاشتن غرور و سلیقه‌ی شخصی سر جاشه‌‌ (ولی مانع همکاری عمومی و اولیه نمیشه). تو جماعت اپن‌سورس‌بازها همه اینو می‌دونن که آدم فراوون اشتباه می‌کنه، و باید جرأت داشته باشه حرفشو پس بگیره و به نظر متخصصین یا مراجع یا حتی یه آدم عاقل عادی که یه ایده‌ی تازه‌ی خوب به ذهنش رسیده گوش کنه. مشکل بعضیا اینه که می‌گن «این نظر من است و بنابراین خیلی مهم است» یا «این کار را من کرده‌ام بنابراین خیلی باارزش است» یا «این لااقل در زمانی نظر من بوده است و من را مادرم زاییده است، پس از همان اول کارم درست بوده است و هر چه گفته‌ام یا فکر کرده‌ام درست بوده است و در نتیجه هنوز هم با اشد قوا از آن نظر دفاع می‌کنم، هر چند دیگر اصلاً خود حرف برایم مهم نباشد».

آقا جان ما در یه مواردی یه چیزایی بلدیم، مرض نداریم که تو کمد قایمشون کنیم. به مایکروسافتیا داریم کمک می‌کنیم، به اپن‌سورسیا نکنیم؟!

چیزی که مجلس بهونه شده راجع بهش زیاد فکر کنم، مشکل خود دموکراسیه. این که نظر شخصی‌م برای یه راه حل عملی برای از یه طرف خفه نشدن و از طرف دیگه جلوگیری از اعمال جهل عوام چیه.

تنها حرف خاصی که به ذهنم رسید، جدا از بحث استاندارد لیبرالیسم، بحث branch کردنه. این که کاملاً برام واضحه که باید به اقلیت‌ها حق داد کار خودشونو بکنن تا جایی که مزاحم دیگران نمیشه. مثلاً فرض کنید استان قمو تمیز می‌کنیم می‌دیم دستشون. میگیم از هر کی هم خواست بیاد اونجا ویزا هم خواستین بخواین. کمکشون کنیم مثلاً آروم‌آروم کشور خودشونو راه‌بندازن مثل واتیکان. از اون طرف ولی به اونا اجازه بدن بی ویزا وارد قسمت اصلی ایران بشن و برگردن یا به قسمت اصلی مهاجرت کنن چون مهمه که مثلاً بچه‌های خودشونو اسیر نگیرن و محدود نکنن به روشهای خودشون. قاعدتاً دولت دموکراتیک فرضی ایران اصلی نباید بهشون اجازه بده که بخواهن روش‌شون رو به روش غیرنظری صادر کنن. ولی باید بهشون اجازه بده از هر راه معروفی درآمد جذب کنن، مثلاً اگه کسی خواست از درامد شخصی‌ش بهشون زکات بده.

(من بدین وسیله برای هزارمین بار از هر روش خشنی برای هر جور تغییر اعلام تنفر می‌کنم. دلیلش هم فرض کنید اصلاً کاملاً شخصیه، مثلاً این که تو مدرسه اساساً زورگو بودم هرچند هیچ قدرت بدنی‌ای نداشتم. چون درسم خوب بود یا چه می‌دونم مسابقه‌ی بهمان وضعم خوب بود از موقعیتم پیش ناظم و مدیر سوء استفاده می‌کردم. با چتر مثلاً بچه‌ها رو می‌زدم، یا از گنده‌ترا از نظر فیزیکی کمک می‌گرفتم.)

ولی چی کار می‌تونیم بکنیم که حالا اکثریت لائیک شروع نکنه به اعدام یه عده آدم مؤمن و معتقد بی‌گناه (یا خفه کردنشون به هر طریق دیگه)؟ یه سؤال دیگه اینه که تو یه همچون شرایطی، کسایی که از نظر دیگه‌ای تو اقلیت قدرتی‌اند (مثلاً جوون‌ترها) چیکار می‌تونن بکنند برای جلوگیری از حذف توسط شرطهای حضور در تصمیم‌گیری برای خودشون که مثلاً چیزایی مثل حداقل سن رأی دادن یا یا حداقل سن انتخاب شدن یا نیاز به مدارک مشخص (مثلاً تحصیلی) محدود می‌کنه؟ تازه اگه این مشکل حل شه، چی کار می‌شه کرد برای جلوگیری از این که یه عده فقط به علت محبوب بودن نزد عوام خودشونو به ما تحمیل نکنن؟ مثلاً فرض کنین پوشیدن شلوار خمره‌ای اجباری شه یا بگن شما دیگه باید «اصطکاک»و با «سین» و «ت» بنویسین چون سخته!

بسه دیگه. برم سر کارم.

حرف حسابو بالاخره یه آدم حسابی‌ای پیدا میشه که گوش کنه. جماعت KDEکار غیر ایرانی ثابت کردند که می‌فهمند مرجع یعنی چی، و استاندارد یعنی چی. تو صفحه‌ی ترجمه‌ی KDE به زبونای مختلف، Persian رو اضافه کردن. البته خب این تنها زبون اون صفحه‌س که پرانتز داره که خب لابد به خاطر اینه که خواستن به نظر صاحاب تیم ترجمه هم احترام بذارن.

دست مریزاد به پژمان اکبرزاده و همکاراش. خسته نباشن.
ایول بهمن‌آقا.
نامه‌ی محمدرضا خاتمی به شورای نگهبان خوب و زیرکانه‌س. کسی نیست بیاد این صفحه‌ی ویکیپدیاشو توش چیزی بنویسه؟ فقط راجع بهش بنویسین زیرش یه enter بزنین.

2004-01-08

بهنام پورنادر در اومده میگه شما هم که همش لحظه آخری هستین. فکر نمی‌کنه...

2004-01-07

ابراهیم نبوی راجع به چیزایی که انگار یادمون رفته بود نوشته. روزنامه‌ی زن، ... هنوز فکر کنم چند تا جامعه و زن و توس و نشاط هست تو بند و بساطم که دلم نیومده دور بندازم.

کاش فقط اولاً صفحه‌ش تو Mozilla قاط نمی‌زد. دوماً به‌جای ۱۲۵۶ از یونی‌کد استفاده می‌کرد.

2004-01-06

گویا تو مریخ بالاخره امریکا موفق شده «س‌ک‌ج‌» پیدا کنه. سلاح کشتار جمعی!

2004-01-04

یکی از پاکارترین آدم‌های تاریخ امروز اومد مرکز. تو این مایه که بعد از این که توضیح دادیم براش چی کار داریم می‌کنیم، گفت آقا من از همین امروز هستم. شب اینجا خوابید! تصور کنین دید بهنام داره رو فونت کار می‌کنه، گفت من هم می‌تونم کمک کنم. البته خروجی‌شو هنوز ندیدم، ولی اصلاً ۵-۶ ساعت کار برای روز اول خداس.

اسمش آیدین نصیریه. طلای اول المپیاد داخلی کامپیوترو گرفته.
از زور خواب دارم می‌میرم ولی خوابم نمی‌بره. از صبح که بیدار شدم همین‌جوری بودم. اصلاً نمی‌دونم چمه.

2004-01-01

از اون بهتر، این کار دیو بری تو مایامی هرالده به اسم «۲۰۰۳: ادیسه‌ی دیو»: «اکتبر: آرنولد شوارتزنه‌گر در نطق پیروزی خود اعلام کرد که یک فرماندار بدل برای انجام دادن کارهایی که از نظر جسمی نمی‌تواند انجام دهد تعیین خواهد کرد، از جمله تلفظ درست کلمات.»
۱۰۱ روش برای نجات اینترنت شاهکاره. طرف انگار احاطه‌ی کامل داره به مشکلات. شماره‌ی ۶۳:

63 Offer more language translation: We want to read those Iranian blogs.