2005-01-22
دو سه روز گذشته حسابی خوش گذشت. اول روز پنجشنبهای بود که رفتیم اولین سمینار اسکولینوکس رو راه انداختیم. بچهها از فیلم Revolution OS خیلی استقبال کردن.
بعد دیروز بود که با الناز و فرزانه رفتیم رالی. فرزانه راننده بود، الناز راهیاب بود، منم اون عقب براشون «زمان مطلوب» جمع و تفریق میکردم و مسافتای واقعی رو به مسافتای کیلومترشمار خراب ماشین فرزانه تبدیل میکردم. اصل هیجان بود، منتها آخرش حسابی حالمونو گرفتن. خیر سرشون نکته انحرافیهاشون جداً به درد خودشون میخوره. یه جای نقشه یه چیزی نوشته بودن تو مایههای این که «این جا ۱۵ دقیقه استراحت نکنین» که قاعدتاً تو اون عجله و هیجان ما خوندیم «استراحت کنین». ولی با وجود این که بار اولمون بود، پوز کلی کسایی که حتی رتبه داشتن رو احتمالاً زدهیم. از جمله محسن عمرانی که مث این که یه بار نهم شدهن، و البته سارا خلعتبری که معلممون بود (البته این حساب نیست، چون غزل که راهیاب سارا بود و تازه باید جمع و تفریقها رو هم میکرد، حالش وسط مسابقه بد شده بود و برای مدتی سارا یهنفره کار سه نفر ما رو میکرده). حالا ببینیم نتیجهی واقعیش کی در میاد... دیشب تا نشِستم یه spreadsheet ننوشتم واسه کارایی که تو مسابقه میکردم، نتونستم بخوابم. الناز هم هنوز تو حال و هوای رالیهس.
نتیجهی همهش این شد که من کلی خوابیدم و باز باید از خونه کار کنم. فنکوئلمون خراب شده و زنگ زدم تعمیرکاره بیاد، چیزی هم نخوردم زیاد، هر چند میلی هم ندارم. مدتیه خوراکی مطلوبم شده شیر با شکلات.
بعد دیروز بود که با الناز و فرزانه رفتیم رالی. فرزانه راننده بود، الناز راهیاب بود، منم اون عقب براشون «زمان مطلوب» جمع و تفریق میکردم و مسافتای واقعی رو به مسافتای کیلومترشمار خراب ماشین فرزانه تبدیل میکردم. اصل هیجان بود، منتها آخرش حسابی حالمونو گرفتن. خیر سرشون نکته انحرافیهاشون جداً به درد خودشون میخوره. یه جای نقشه یه چیزی نوشته بودن تو مایههای این که «این جا ۱۵ دقیقه استراحت نکنین» که قاعدتاً تو اون عجله و هیجان ما خوندیم «استراحت کنین». ولی با وجود این که بار اولمون بود، پوز کلی کسایی که حتی رتبه داشتن رو احتمالاً زدهیم. از جمله محسن عمرانی که مث این که یه بار نهم شدهن، و البته سارا خلعتبری که معلممون بود (البته این حساب نیست، چون غزل که راهیاب سارا بود و تازه باید جمع و تفریقها رو هم میکرد، حالش وسط مسابقه بد شده بود و برای مدتی سارا یهنفره کار سه نفر ما رو میکرده). حالا ببینیم نتیجهی واقعیش کی در میاد... دیشب تا نشِستم یه spreadsheet ننوشتم واسه کارایی که تو مسابقه میکردم، نتونستم بخوابم. الناز هم هنوز تو حال و هوای رالیهس.
نتیجهی همهش این شد که من کلی خوابیدم و باز باید از خونه کار کنم. فنکوئلمون خراب شده و زنگ زدم تعمیرکاره بیاد، چیزی هم نخوردم زیاد، هر چند میلی هم ندارم. مدتیه خوراکی مطلوبم شده شیر با شکلات.